مشتی از خاک وطن توشه ی راهم کردم
بروم برگردم
کوله ای خاطره از عشق فراهم کردم
بروم برگردم
شورش خواستن و جوهره پیدا کردم، بروم برگردم
سالها جام جم و گنبد مینا طلب می کردم
بروم برگردم

رفتم از نقشه ی ایران و شدم خارج از آن
هی سراسیمه به دنبال مکان‌ها و یکی کالج از آن
قیمت ارز حبابی و بیفزود یکی«مَ» سرِ «خارج» از آن
تا سرانجام رساندم یکی «مَ» سر«دارج» از آن

کارتی سبز تر از کشور سبزش دادند
وعده ی امنیت و صلح و صفا می دادند
باز شد لچک از آن زلف به زر آغشته
پس از آن گنده کلاهی به سرم بنهادند


روزگار، خوب و بدش در گذران بود آنجا
شغلی و خانه ای و همسرِ نایسْ از آنجا
خاک در زاد سفر دیدم و دلْ مانْد به جا
تو بگو رحلِ اقامت به اینجا فکنم یا آنجا؟