مرد من

زیر باران رنج
چتر بازوهایت
سایه ی امن خداست

قلب پر احساست
در تکاپوی زمان
مامن عشق و وفاست

روزگارت اما
سر به سر در دنیا
ماجرا و غوغا ست

سینه ی پر مهرت
گرچه پنهان داری
سنگر درد و بلاست

همسری یا پدری
یا اگر که پسری
مهر تو در دل ماست

در فراسوی زمان
از ازل تا به ابد
هیبتت پابرجاست

قلم زمانه بر چهره ی پدر نوشت
از تو کاستم تا او برداشت

معرفت

معرفت نیست که بر ره بنشینی، بروم
آذر سرخ به دریای غرورت، بروم
فتنه ای بر دل و روحت که برانگیخته ام
منقبت نیست به جولان جفا گر بروم

مینای عقیق دل

سوگند به آن جام که در دست تو بشکست
وان باده ی یکدست

از آن دم میثاق تو تا لحظه ی پیوست
با این دل سرمست

در پیچ و خم غایت آن کوچه ی بن بست
تا باغ فرا دست

هر شب به تمنا غم تو همدم و یار ست
گو دل بتو بستست

آن روز که رفتی ز برم روز گسست است
آن جام شکستست
آن جام شکستست
آن جام شکستست

چه کردی؟

خاطرم تلخ به تریاک کلامت کردی
تو ملامت کردی
گفتی از مهر نمی دانی هیچ
تو غرابت کردی
من ازین رنج کنون بی تابم
تو شماتت کردی
از سکوتم ، تو نپرسیدی هیچ
تو قضاوت کردی
دلْ ، به فتراک جفا بربستی
تو قساوت کردی
با چنین فعل ، گمان میبردی
تو عدالت کردی
آذر خشم به جانم سوختی
تو شرارت کردی
اینهمه رنج به ایام جوانی بردم
تو ندامت کردی
اینک اما به دهان تلخم
تو حلاوت کردی
تو سلاست کردی

کندلوس

روستای کندلوس
می درخشد سیریوس
آسمانِ گرگ ومیش
سایه های برگاموس

کورسوی یک چراغ
کومه ای در کنج باغ
می‌رود بالا از آن
دوده های یک اجاق

باد رقصان صبا
یک افق چون کهربا
میپرد در آسمان
چندتا سبزه قبا

بوی نان تازه ای
از تنور خانه ای
در کنارش آمده
شیر عسل با خامه ای

خنده ی شاد ثنا
دختر گیسو طلا
لچکی پر گل سرش
لپّ سرخش بر ملا

مادری پر جنب وجوش
رودخانه پر خروش
هی بشوید، آب یخ
گه بریزد آب جوش

آن طرف خاله پسر
مرد کوچک، با تبر
آمد از کوه وکمر
پشته ای هیزم به سر


عشق را آنجا ببین
زندگی بس دلنشین
بی‌خبر از اضطراب
روستای خوش نشین
@@@@@@@
سیریوس نام ستاره ای درخشان
برگاموس یا برگاموت درختی از تیره مرکبات

یوسف زهرا

آمدی از راه دل ، بهر تماشا آمدم
خوانده ای شعروغزل، بهر تقلا آمدم

ای همه دل بر فدای دلبری چون تو، شَها
کرده ای غوغا چرا؟ بهر تمنا آمدم

عارضت اَرزَد به کلِّ ما سِوی و دِلکَده
طی ارضت می‌رسد، افتان وخیزا آمدم

از فِراق روی تو اینک فَراغی آمده
گرچه بیتابم ولی با شوروشیدا آمدم

بعد عمری غیبتت، وقت ظهورت آمده
در رکاب عشق تو با سر ، نه با پا، آمدم

گرچه از جمعه به جمعه من تورا می جویمت
رهگذار عشق را با عطر زهرا آمدم