** چتر **

می خراشد

تازیانه ی رگبار

بر گُرده ی چتر

و خیس است

صورتم از بارش

بارشی گرم زیر چتر

اما می لرزد

از سردی دستان من

دسته ی چتر

اینها...

تاوان چتریست

که به غرش صاعقه

پشت میکند

و...

التیام زخمی ست

که زیر سایه ی چتر

سر باز کرده

** تقدیم به تمامی چترهای زندگی **

**... فرین **


آفرین و نفرین
نمودی ست
از غلیان اپی نفرین
جدی نگیر

** پارادوکس زبان **

این کمانستْ یا دهان
در کماندانْ
واژگان
آه می سوزد چرا؟
جایِ گوشمْ
عمقِ جان

این دهانست، نِی کمان
این زبانْ، هم مهربان
من نسوزاندم تو را
خودْ بَری تا عمقِ جان

هم دهانستْ
هم کمانْ
مهربانْ
نامهربانْ
هم بسوزاند تو را
هم نوازدْ عمقِ جان

تا ز شوقش بشنوی
می شودْ آرامِ جان
گر که نقدت می‌کند
میکنی از آنْ فغان

حرف را باید شنید
از زبان یا بی زبان
حرفْ تیز از آن دهان
یا که می خندد کمان

** قفل **

**قفل**

خانه ی من
انتهای بن بستی ست
که ابتدایش را هم
بسته اند

بستگی دارد
به من...
من...
مننننن

تا کجای این دلبستگی بتازم
در بستر سرودن؟

بس است...

بسامد بودن ها
به میرایی رسیده اند

باید گریخت

از در هم تنیدگی گاف گونه
در انتهای بن بست

شاید هم ...

** یا و یا  **

گر خلیلی نگذر از کوی بتان
یا تبر در این گذر با خود ببر

یا عصای موسوی بر نیل زن
یا صلیب عیسوی با خود ببر

زاهدانِ عاشق زهدان تن
غرق دریا یا ریا با خود ببر

یا که آتش بر همه عالم بزن
یا نَیَفروز و بقا با خود ببر

بیقراری، یا وُ یا می گویدت
یا قراری یا مرا با خود ببر

یا رب امشب بیقرار تو شدم
یا بیا یا «مهر» را از خود ببر

** ریشه **

نیلوفرانه
پیچاپیچِ ستون‌های ایمانم پیچیدی

مسخ زیبایی ات
تو را به دوش کشیدم

ولی تو ریشه در لجن داشتی

قاب تا قاب

لبخند در قاب گاهواره

درگیر زندگی ام کرد

لبخند در قاب پنجره

مبتلا به عشق ام کرد

و...

لبخند در قاب بر دیوار

اسیر خاکم کرد

دریغ...

دریغ از یک قاب افتخار

«من چرا آمده ام، آ مدنم بهر چه بود؟»

** عشقه **

تنهایی ام را

سوار بر قایقی از

برگ خوش رقص چنار

به تلاطم نقره فام جویباری

در همین حوالی

سپردم

نگاه کرد
دور شد
شاید گریست
اما نگاهم را
با خود برد


...در گوشه ی برکه
غنود ...

و بر ساقه ای از رویای عشقه

پیچید
گل کرد
خندید
و دانه ای آفرید

دانه،
بسامد باد را رقصید
خاک را بوسید
و سلام بر خورشید

من هنوز نگاه...

و هر روز

سرمست از واگویه های تنهایی

**اینفلوئنسر**

با پارتنرم از دل بازار گذشتم
اِکسم که مرا دید
شده دپرس و با لَج
آن فیلمِ سه نقطه ی مرا
لایو بگرداند

با آن دوسه کِی فالوورش
چند کیلو سین خورد
با قرمزی قلب
بر او لایک بگرداند

افسوس!
شدم اینفلوئنسر توی اینستا
آن تیپ خفن، در پسِ آن،
شغلِ مرا شاخ بگرداند

با هایفو و بوتاکس و
تتو و کمی فایبر
همچهره ی سلبریتی و
سینگر معروف بگرداند

چندتایی کراش هم
توی لایک ها شده پیدا
پست های کج و معوج من
نسل زد از راه بگرداند

از گیر دادن های فَتا
راه به خارج بگشودم
اینترپل بی‌رحم
پس از لغو روادید
مرا باز بگرداند

ضمن عذرخواهي
امیدوارم موارد مطروحه دور از جنابان شاعران بزرگوار و خودم باشد. صرفا طنز است.

** در سر مهر **


** در سر مهر **

مهتاب به صورتگه تو چله نشین است
زیبا رخِ تو ماه ترین جای زمین است

مهتابِ رُخَت رنگ غزلهای مرا برد
دیوان سپیدم همه از ماهِ جبین است

بر تیرگی چشم سیاهت قَسَمت باد
قسمت به وصالم برسد خواسته این است

از شهدِ شکرْ ریزِ دهانتْ چه بگویم
با قندِ سپاهانی و با گز چه قرین است

در سیرتِ تو سیر کنم ، عالمِ والا
پَر باز درین اوجِ رها ، اوج همین است

این جمله خصالت که سَرِ نامه نوشتم
از شدت «مهر» است وگرنه،نه چنین است

درس

روایتی دور است از روزگاری که در یکی از دبیرستان‌های نام آور، دبیر فیزیک بودم مهربان ، سخت کوش و سخت گیر
امتحانات داخلی را به جهت تلاش بیشتر دانش آموزان، سخت و چالش برانگیز برگزار می کردم البته بین خودمان باشد قانونی نانوشته بین معلمان بود که هرکس امتحان را سخت تر بگیرد حرفه ای تر است.
آن شب موقع طرح سوال، دیروقت بود، روز سختی را پشت سر گذاشته بودم. بعد از خواباندن فرزندانم ، کتاب و برگه ها را آوردم که برای امتحان فردا صبح بچه های سوم ریاضی سوال طرح کنم؛
سوال اول؛ «بگذار 2 نمره سوال چالشی بدم هوش بچه ها را امتحان کنم»
سوال دوم؛ « بارم قسمت سخت مبحث را بالاتر ببرم تا بچه ها بیشتر روش کار کنن»
«چقدر خسته ام خوابم میاد»
سوال سوم و چهارم تا دهم را به همین منوال طرح کردم.
نگاهی به سرتاپای برگه انداختم به انتقام بیشتر شبیه بود تا امتحان...
«ولی دیگه توان تغییرش را ندارم»
با بی میلی برگه را برای فردا تایپ کردم و خوابیدم...
صبح، زودتر از هر روز بیدار شدم نهار و آماده کردن دخترهایم و مدرسه شان...
باید آن روز زودتر به مدرسه می رسیدم تا فرصت کافی برای زیراکس برگه ها باشد واز وقت کلاس گرفته نشود.
من به دانش آموزان گفته بودم در امتحانات داخلی اگر سوالی داشتید از خودم بپرسید تا راهنمایی تان کنم ولی تقلب نکنید. تقلب عادت‌های زشتی را در انسان نهادینه می‌کند و قبح دزدی را از بین می برد و فلان و چنان...
لذا در سالن امتحانات دانش آموزان را با فاصله های مکفی مستقر کردم و برگه ها که در این فاصله آماده شده بودند را توزیع کردم...
« بچه ها؛ امروز سوالات را کمی سخت تر طرح کردم اگر راهنمایی خواستین دستتون را بالا بگیرین تا راهنمایی تون کنم نگران نمره هم نباشین امتحان بیشتر در جهت آموزش و تقویت قدرت شما برای حل سوالات چالشی است....»
و از این قوانین من در آوردی...
20 دقیقه از توزیع برگه ها گذشته بود جلسه ساکت بود کسی تکان نمی خورد سوالی نمی پرسیدند بوی تند عرق ناشی از اضطراب بچه ها مشامم را آزار می داد و این تنها نشانه ی مواجهه آنها با سوالات بود.
یکی دوتا از دانش آموزان متوسط کلاس جرات کردند برگه هایشان را دادند چندتا خط خطی و دیگر هیچ...
آخر وقت امتحان، شاگرد اول کلاس که می دانستم هم باهوش و هم تلاشگر است از جا بلند شد برگه را با خستگی و عصبانیت روی میز من رها کرد برگه زیر دستان عرق کرده اش نمناک و چروکیده شده بود چیز زیادی ننوشته بود ولی جمله ای گفت که درس بزرگی در زندگی گرفتم؛
گفت:
« ای کاش قدری برای زحمات دیگران ارزش قائل می شدی و بارمی هم برای تلاش ما سوال می دادی»

تسنیم

**تسنیم**

در پاکی نگاهت
چشم های آهو را می بینم
و
در چشمهای آهو
اهورا را
که دعوتی از بهشت
فرا خوانده مرا

به پای این دعوت
راه را قربانی میکنم
تا در گذر از این نگاه
به تسنیم ابدیت رسد
نسیم وجودم

و در سپیدی شعری
که به جوهر مشک آهو آغشته ام
بخوان آن دعای مقدس را
که خالق هستی بی همتاست

فروغی دیگر

** فروغی دیگر **

حریر دامنت در باد می رقصد
و با مقراض ساقِ خوش تراشت
کتان صاف قلبم را
برشهایی
شبیه ریشه ی شیرین بیان داده
سماعی
چون حباب بر آب
می رقصی...
زری بَفتِ دو گیسویت
غُلی شاهانه بر
پای فرار چشم مشتاقم
بیفکنده
فروغ
از روی فرخ زاد تو
بر « مهر» می تابد
من از چشم تو می خواهم
تولدهای دیگر را
تولدهای من از چشم زیبایت

سمج

ای کاش پیامک تخفیفی بودم که به راحتی به گوشی تو راه می یافتم.

می نوشتم «اگر مرا دوست نداری عدد 1 را وارد کن» و دکمه ی 1 را قفل می کردم.

می گفتم در قرعه کشی صد در صد تخفیفِ مادام العمر، شما برنده ی خوش شانس دل من شده اید .

می نوشتم دل شما را با بهترین قیمت خریدارم.

کاش دوربین گوشی ات را هک می کردم تا همیشه تو را ببینم و تو هم مرا ببینی.

می خواهم یک گوشی نو برایت بخرم که دیگر نگوید « مخاطب در دسترس نمی باشد»

دوست دارم همیشه آخرین و تنها مخاطب تماس ات باشم.

ای کاش، دیگر تماس‌هایم به گوشی پدرت دایورت نشود

کاش تصویر پس زمینه ی گوشی ات بشوم

اما چه فایده؟ که عشق، پیامک تخفیف نیست،
و تو برنده‌ای در قرعه‌کشیِ دل من نیستی؛

تو خود، جایزهٔ اصلی‌ای که هرگز نبردم،

و گوشی جهان، همیشه به تو «مشغول» پاسخ می‌دهد