** میترا **
آتشی
بر تنِ مهر افتاده است
که به دوران،
همه شب می سوزد
گرد بر گرد
به گِردش گذری هاست ولی
چشم بر راه شباهنگ، به ره می دوزد

داغیِ تَش به تنِ هوش و وحوش افتاده
این فغان
از دل افلاک فرا می آید
نوری از دور ،
سروری، خبری...
که شباهنگ به مهمانی خورشید آید

یولج الیل بخوان
حِدّت این دوری را
تا که بر ظَهرِ نهار
شادی شیرین آید
آتش مهر اگر تابشِ تابستان است
مهر ماه در پسِ شهریوریِ تاب سِتان باز آید