گر خلیلی نگذر از کوی بتان
یا تبر در این گذر با خود ببر

یا عصای موسوی بر نیل زن
یا صلیب عیسوی با خود ببر

زاهدانِ عاشق زهدان تن
غرق دریا یا ریا با خود ببر

یا که آتش بر همه عالم بزن
یا نَیَفروز و بقا با خود ببر

بیقراری، یا وُ یا می گویدت
یا قراری یا مرا با خود ببر

یا رب امشب بیقرار تو شدم
یا بیا یا «مهر» را از خود ببر