سوگند به آن جام که در دست تو بشکست
وان باده ی یکدست

از آن دم میثاق تو تا لحظه ی پیوست
با این دل سرمست

در پیچ و خم غایت آن کوچه ی بن بست
تا باغ فرا دست

هر شب به تمنا غم تو همدم و یار ست
گو دل بتو بستست

آن روز که رفتی ز برم روز گسست است
آن جام شکستست
آن جام شکستست
آن جام شکستست