.... و دوباره
رقصِ فُروزه های آفتابِ نوروز
در چشمانِ دخترِ ایل
آن گاه که
فراسوی افق را به تماشا می نشیند


باز....
بانوی ایل
جومه ی گلابتون بر تن
لابلای ترمه ی گیسوانش
گل بابونه می کارد
و قصه ی هر روز را
بر جاجیمِ بخت دخترَکَش می بافد


و بهار....
وعده ی دامادیِ ایلخان است
به وصال ایلناز
به عهدِ یلدا

بهار......
زایشِ ثروت صحرا
به رونق رُستنی های مانده در زیر برف است
به جلالت آفتاب
و به شکوه تعادل نور و شب.

بهار.....
شکم های برآمده ی میش های سپید و سیاه است
با امید زایش وبرکت

و نوروز....
دمیدن در ساز
و نواختن بر دهل است
به شادمانه ی سرایش بهارینه ها

بهار.... شوق است

بهار......شور است

بهار.......طلوع مهر است به دلهای ما....

دلهایتان بهاری....

@@@@@@@
جومه ی گلابتون، پیراهن بانوان عشایر که روی آن نوعی زری دوزی شده است

ترمه ی گیسو، شاخه ای از گیسوی بانوی عشایر که آراسته و از لچک بیرون میگذارد