در آن هنگام که دختر شب، چادر نرم و سیاه بر سر، از شرق به غرب ، سفر میکند و گرمای مهرانه ی مهر را به خنکای شب بدل می سازد ، دلهایی که روز را در تلاطم روزگار به شب رسانده اند با رکوعی آرام، در بستر سینه به آرامش می رسند و پلک ها بر الهه ی شب سجده می کنند که خواب هدیه ی آفرینش است از سوی ناظم هستی...

« وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى»
«و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گيرد.»
قرآن مجید سوره احزاب آیه ۲

اما اگر گاهی شب را زنده داشتی
ناله ی بیماری را میشنوی که سر بر دامان پرستار بی‌خواب است.
یا که چشمان بیداری را می یابی که سارقان شب را می پایند.
فرهیخته ای که بدنبال سکوت، ساعات شب را می کاود.
نان آوری که شب را نیز به روز گره می زند
و
گاهی دلهایی که اندوه، خواب از دیدگانشان ربوده و چه بسیارند...
پس اگر شکری بر آرامشت هست و توانی بر بازویت ، به چشمان بیدار بیندیش و به بیقراران، قرار هدیه کن
که رویای خوابت شیرینتر شود
و لبخند بر صورتهای خواب و بیدار هر دو زیباست.