بارقه ی فلق
در درخشش حریر سپید مهتاب
بر تن برهنه ی شب
آنگاه که دامن مخملین اش
با ستاره های الماس
به تفاخر میرسد
و
در سجود پلکها
سکوت
در گوش خواب زدگان
جیغ می کشد
تا
سفیر ناله
خسته از ناسور ناسره ها
شنیده شود
در افق
نجوایی خفته
از فلق می گوید
از
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ
از
أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ؟
«اندکی صبر، سحر نزدیک است» ۱
۱سهراب سپهری
+ نوشته شده در دوشنبه چهارم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 17:6 توسط میترا کریمیان
|